برای ایرج ارجمندم... (پارت اول)

ساخت وبلاگ

با مغز در حال انفجار با اخبار هر روز ایران می خواهم برایت بنویسم که تمرکز را سخت تر از آپولو هوا کردن می کند...
مغزی که پر از تصویر های بهتری برای نوشتن بود تاماه پیش: از سرسبزی خانه های گیلک که خیس از باران کشف شان می کردیم تا آن گازهای جانانه از بلالی ها در خلوت مرداب سراوان.... از سلفی قدی در آینه ی نقره نشان بازار رشت گرفته تا آن شب فراموش نشدنی در چادری در لبالبِ دریا...همه و همه مثل الماسی سبز در مغزم می درخشید و شوق به خواب رفته ام برای صمیمی شدن باتو-بخوان عمیق تر شدن باتو- را صیقل میداد که باز جهان زیر پایمان تکان خورد... و همه چیز بهم ریخت.

آن موقع ها، بعد آن سفر و بعدترش سفرت به اصفهان و دیدن حال و روزت، می خواستم از جوانه ی روی بازوهایت برایت بنویسم که سختی سالهایی که برای ریشه دواندن و سرپا شدن پشت سر کذاشته بودی، فرصت دیدن و نوازش و بوسیدن و تحسین ش را به تو نداده بود (از آنچه سهم چشم ها و لب های من شده بود) اما به خیال اینکه سفر نزدیک و جاده ی طولانی تری با هم خواهیم داشت، نگفتم و ننوشتم و... باز این جهان سوم زیر پاهایمان را خالی کرد!
خون و گاز اشک آور و ساچمه روی مهرمان خون پاشید و بی هوا گرم ترین تابستان مان پاییز شد. یک شبه پاییز شد! مبهم تر از پاییز هایی که دیده بودیم... من توِ غرق کار در تلخ ترین روزها را می شناختم و تو من را که ازصفحه روزگار گم می شوم و بی صدا راهی جاده ها...


پیام "خواستم بگم منم میخونم... برای منم بنویس" ت میانه ی این فروپاشی، تنها آوای سحرانگیزی بود که این کابوس را به قدر چند خط نوشتن پاره کرد... کابوسی که اگر امان مان دهد، که اگر امان ش ندهیم، تنها قطره خون های مانده برایم از جدال با آن را جوهر و استخوان های نیمه بندم را قلم میکنم تا برایت بنویسم سهم تو، سهم من، سهم ما- سهم این نسل که روی گسل زاییده شده، هرچه باشد تسلیم نیست!

و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 103 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:19