هرگز باور نداشتم دنیا اینجور بمونه

ساخت وبلاگ

دیشب ساعت 2 بعد از مدت ها، و دقیقترش سالها، داشتم با نازنین صحبت میکردم. قبل از خداحافظی یه جمله ای گفتم که قبل از اینکه صدایم به گوش اون برسه، بغضش گلوی خودمو گرفته. برایش گفته بودم از مرداد تا حالا که آذرماهه یعنی درست پنج ماهه در چه حال هستیم. خیلی وقت بود که هرچی شرایط میخواست در شکل یه غم بهم دست بده، من بهش دست نداده بودم. و دیشب گلومو گرفت.

دیشب تا صبح خواب میدیدم در یک جایی مثل یک موسسه  شلوغ هستم و کیف پولم را گم کردم که نماد اعتبار و دارایی م بود. طبق تفسیر فروید میدونستم اینها از کجا اومده. از شرایط بیرونی مون. آخرش هم رفتم آخرین و بالاترین کلاس اون ساختمون و عجیب گریه کردم. نفسم به سختی یاری میکرد اما چشمه اشکم خشک نمیشد. خیلی وقت بود گریه نکرده بودم. زنده بودم  و سالم  اما میدونستم باید با دست خالی از زیر صفر شروع کنم. 

صبح شنبه است حالا. 24 آذر انگار و ته مونده ان اشک ها هنوز پشت پلک هامه.  دوست دارم از شرکت زودتر برم. برم خونه. آرش رو بغل کنم و گریه کنم. بگم هیشکی ندونه من  و تو میدونیم چه روزگار نساخت باهامون. آره ما هردو جوونیم و فهیم و با انگیزه و دارای موهبت عشق. معلومه تسلیم و ناامید نمیشیم. اما واقعا پسر چقدر سخته...سخته...سخته این روزهامون. 

 

| دانلود ترانه ی سال با صدای هایده ی عزیز|

و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 199 تاريخ : چهارشنبه 28 آذر 1397 ساعت: 0:07