یاور تا ابد مومن

ساخت وبلاگ
 

اوه یک ربع از روز 20 آذر مونده و هنوز a pile of work بر سرانگشتان-پشت پلک هام و شانه هام سنگینی میکنه. فردا از صبح جلسه داریم و گزارش دوهفته کار تا لحظه ی آخر و باید بدهم و دفاع کنم و شب امیدوارم هلیاجی دعوت شام مونو بپذیره و یه نفس راحت بکشم بعد یه هفته ی واقعا پرکار برای یک محتوانویس. وقت کنم به ترتیب باید سلوک دیندارانه سروش را پیش ببرم و عزت نفس سوده و تاریخ خوانی و نوشتن لحظه ی باشکوهی که متوجه شدم با آرش اولین پایه های یک زندگی را ریختیم و حالا ماهم یک زندگی داریم. و و و وقت اگر پیدا کنم بنویسم امشب چطور سوپرایزم کرد و قلبمو روشن کرد به خوشبختی ِ داشتنش. آرش بی خبر از قولی که لرزان و پرتردید به خودم دادم و اخلاقیات امشب واقعا تا مرز سرمست شدن برد منو با هدیه قشنگش و نشون داد برای چندمین بار که مرد من گرچه روزای سختی داره برای همراه زندگی اش اما هروقت تونسته بیشترین تلاششو کرده برای خوشحال کردن من با بخشیدن چیزی که میخواهم به من.  دارم "یار مرا غار مرا" محسن نامجو رو میشنوم و همه ی کسانی که دوست داشتم یا گمان عشق داشتم درمورد شون از جلوی چشمم رد میشن.

از صمیم قلب خوشحال و راضی و خرسندم از انتخاب آرش- از میان همه ی مردان سینه چاکی که "دوست داشته شدنم" را در چشمان شون دیدم. آرش مکمل من ه و مرد زندگی و مستعد پدر واقعا کرفول شدن. دوست دارم همه ی تر وخشک اش را باهم. همه خوشی ها و ناخوشی های زندگی در کنارش برایم معناداره. 

 

دوست دارم روشن تر و بیشتر بنویسم اما حقیقتا چشم هام از خستگی یاری نمیکنه و هنوز 3000 کلمه مقاله فریلنسینگ مونده...و فردا یک ربع به هشت باید دفتر باشم. کماکان مستم از فیلم بمب معادی و دیدن شادی هردومادرها و رضایت همسرم و قلبم از تصمیماتی که دارم میگیرم. 

خدایا گرچه دارم مستقل از تو تصمیم میگیرم این روزا اما مگه میشه تو نباشی اون بالا و نگاهم نکنی. میدونی چطور لرزیدم اما چشمم به تو به انسانیت به عشق و اخلاق ه. دستمونو محکم بگیر ما کوزه های سفالی تو هستیم. 

و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 234 تاريخ : چهارشنبه 28 آذر 1397 ساعت: 0:07