س ف ر

ساخت وبلاگ

حال بد ناله شد صدا شد موج برداشت سمت زبانم چرخید و گفت میشه بذارین به روش خودم برم این سفرو؟ تیر کشید عصب شد رفتم توی دستم خواست دستگیره در رو بکشه و بگه همین جا، همین دو راهی که یه سمت ش برای تهران میره من پیاده میشم با فاطمه. پس کشیدم ش. یادش آوردم هنوز وقت ش نیست.  حال بد اشک شد استفراغ شد لب شد و بهم فشرده شد که بالا نیاد... اگر آقای الف نبود حتما بالا می آوردم. همه شو... حواله ش نمی کردم به شب که اون خوابه. به خوندن با موزیکی که حالمو بهتر هر کسی می فهمه. به شمال ...

توی پمپ بنزین وقتی خیره به باک ماشین جلویی که سیری نداشت، غرق سامی بیگی شده بودم که میخوند. یادم افتاد داستان هرچی هست زیر سر تعطیلات هم هست. دارم رسما تبدیل  به ادم workaholic  میشم و کیه که دیگه ندونه وابستگی به هرچیزی حتی کار یه escape ه؟ سال پیش یه رقص جانانه رفتم برای تعطیلی امام هالیدی و امسال داشتم همون شبی که تا ظهرش بانک بودم و با کلی پرونده برگشتم خونه، عزا گرفته بودم که چه کنم؟ که کاش بگن چهارشنبه بریم سرکار... که کاش آقای الف 5 شنبه رو هم بره یا اصلا چرا اون؟ خودم این هفته پاشم برم این سفرو تا دیوانه نشدم.

 اوضاع خیلی خیته دختر...

کار خوبه اما حال ت نه، جونم. این سفرو بریم چون بهش نیاز داریم. بعدش قول میدم دوباره تراپی رو از سر بگیرم. نباید غافل شم از تو....از تو وخدا که تنها کسایی هستید که حوصله شون رو دارم و دوست شون....

و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 13:48