و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

تهران 1402 هیچ شبیه دهه 90 نیست. من هم-البته

تنهایی آدم ها بدجور توی ذوق میزنه. تلخ تر اینکه باهاش میخوان به هر قیمتی کنار بیان: با غرق شدن توی کار. با پناه گرفتن توی دانشگاه ها و ادامه تحصیل دادن. با ماسک استقلال زدن و به تحقیر از جنس مخالف یاد کردن. با سیگار. با سکس. با موزیک. با میک آپ و باشگاه و سالن و خدمات زیبایی گرفتن. یه جور بدی ویترین ها همه خوبه اما حال دل ها خراب. حالا هی زی بگه بریم ایرانشهر. بریم تئاتر شهر. بریم ساندویچ کثیف بخوریم. بریم کل پارک لاله رو متر کنیم. بریم کنج بازارچه ش یه چی بخوریم سرمون گرم شه... دل مون چی میشه اما؟ دل مون رو چی گرم کنه.

برای همین هر کی ازم میپرسه تهران چه خبر؟ خوش میگذره؟ انگار آهن داغ گذاشتن روی سینه م. میگم نه آلوده ست... چشم چشمو نمی بینه. دل دل رو البته!برای همین هیج اصراری به تکرار خاطره ها ندارم. آدم های اون خاطره ها هنوز هستن اما دیگه اون ادم ها نیستن چه برسه به مکان ها.

دوشنبه این هفته، دم دمای بارون بود. صبونه رو با نون (ها ها نه نان نون! نازنین رو دیگه نمی شه مخفف کرد) با نازنین زدیم. تا محل کارش برگشتیم گفت بیا بریم بالا گفتم نه همین یه روز مال خودمم. همین یه روز روز آزادی مه حاضر نیستم یه سانت ازش عقب نشینی کنم و هندزفری رو چپوندم توی گوشم و اومدم میدون ولیعصر. هات چاکلت خوردم بعد صد سال. هات چاکلت هم مزه قبل رو نمیداد. لعنتی همه چیز از مزه خالی شده. از معنا. از بودن. از منحصربفرد و خود بودن. راه مو کج کردم سمت بلوار کشاورز. زیر تابلو زندگی شیرین استِ شیرین اصل و بغل ش بانک مسکن، یه پیرمرد از سرما کز کرده بود و مقوا روی خودش کشیده بود. بالاترش چند قدمی هتل اسپیناس یه پسر نهایتا 9 ساله داشت دستمال کاغذی میفروخت... قلبم مچاله شد جای باز شدن.

و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی....
ما را در سایت و عشق اتفاق مهیبی ست. وحشی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : noxe بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 0:48